.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
می باری...مثه بارون توو شبم
شهرو ریخته به هم
اون سیاره ی طوفانی چشمات
رویایی
با تو این حال منه
عشق قانون شکنه
دل می دم منِ دیونه به دنیات
مشهورم
به مردن واسه تو
دل کارش شده تو
محکومم به علاقم به نگاهت
می مونم...می مونم به هوات
بینِ خاطره هات
تا این قلبو بذارم سر راهت
توی یک لحظه نگاهم به نگاهت گره خورد
با تو توی دل من مُهر هزار خاطره خورد
عشق دلخواه منی...توی شب ماه منی...نکنه دل بکنی
این دل عاشق من بندِ نفس های توئه
روی چشمام تا ابد هر جا برم جای توئه
عشق شیرین خودم...من گرفتار توام من گرفتار توام
منو آزادم کن از حبس نگاهت این دلم چه بیقرارِ
لبخند بزن خیره به من که صداى خنده هات اوج آرامشو داره
مشهورم
به مردن واسه تو
دل کارش شده تو
محکومم به علاقم به نگاهت
می مونم...می مونم به هوات
بینِ خاطره هات
تا این قلبو بذارم سر راهت
...
.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
ارسال نظر