.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
برای رفتن حاضرم چیزی نگو
نگو نگو اصلا نمیشه باورم
چیزی نگو نگو نگو
بهش بگو مزاحمم
بهش بگو رفت خلاص
نترس نترس نترس نترس
دارم میدم جا تو تقاص
من مثل برگای پاییزم
میرن و میان عاشق میشن
نمیدونن که من هر روز
زیر دست و پاشون له میشم
من مثل برگای پاییزم
میرن و میان عاشق میشن
نمیدونن که من هر روز
زیر دست و پاشون له میشم
دلم برای خنده هات
دلم برای اون نگات
دلم برای هر چی بود
دلم برات تنگ میشه
بهش بگو یه وقت نره یه وقت اگه مسافره
این اعتراف آخره دلم برات تنگم یشه
من مثل برگای پاییزم
میرن و میان عاشق میشن
نمیدونن که من هر روز
زیر دست و پاشون له میشم
من مثل برگای پاییزم
میرن و میان عاشق میشن
که من هر روز زیر دست و پاشون له میشم
.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
ارسال نظر