.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
هرچی که از عشق گفتی عاقبت انکار کردی مگه تو مرهم نبودی تو مرا بیمار کردی
آرزوهایم برایت همگی نقش بر آب شد تک تک خاطره هایت بی تو حسرت و عذاب شد
هرچه ماندم خبری از تو نیامد من از این بی خبری پیرم درآمد
هرچه ماندم دلبر روزای شیرین تو نیامدی و من صبرم سرآمد
کاش میدیدی که بی تو من چه دردی میکشم هرکجا یادت میوفتم آه سردی میکشم
بی محابا با تو بودم جان من رفتی چرا حرف رفتن را که گفتی ناگهان کشتی مرا
هرچه ماندم خبری از تو نیامد من از این بی خبری پیرم درآمد
هرچه ماندم دلبر روزای شیرین تو نیامدی و من صبرم سرآمد
.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
ارسال نظر