.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
ای دل خانه ات خراب این همه رویا تا کی
ای دل عمرت کوتاه و غم در این دنیا تا کی
ای دل گفتمت بمان پس چه شد قرار ما ما نداریم هیچ رازی
ای دل هرچه بود و هست با رفتنت شکست تو در این عشق میبازی
طرح چشمان و جان تو و آن لب خندان تو ایمان مرا برد ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جانم مرا برد
طرح چشمان و جان تو و آن لب خندان تو ایمان مرا برد ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جانم مرا برد
در کار خدا مانده ام آنقد که تو ماهی
دارم چه گناهی دل پر زده باز به هوای تو خواهی نخواهی
چشمان تو منظومه و من حاکم احساس ای عاشق حساس
بد نیست بزنی تو به چشمم گاهی نگاهی
طرح چشمان و جان تو و آن لب خندان تو ایمان مرا برد ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جانم مرا برد
طرح چشمان و جان تو و آن لب خندان تو ایمان مرا برد ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جانم مرا برد
این دل پر از غرور و درد است انقدر شکسته یک پا مرد است
بازم شروع فصل غم شد تنهایی به خدا نامرد است
طرح چشمان و جان تو و آن لب خندان تو ایمان مرا برد ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جانم مرا برد
طرح چشمان و جان تو و آن لب خندان تو ایمان مرا برد ایمان مرا برد
یک بی خبر از راه رسید جانم مرا برد
.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
ارسال نظر