.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
خانه ام ویران است خانه ات آباد عشق
من تو را میخواهم هر چه باداباد عشق
زلف های مشکی چشم های میشی
با تو روشن شد این کلبه ی درویشی
چشم ما روشن عشق بی خبر آمده ای
بعد عمری دوری از سفر آمده ای
چشم ما روشن عشق چه عجب اینجایی
دلمان پوسید از این همه تنهایی
من زمستانم را برف و پارو کردم
خانه را پیش پات آب و جارو کردم
چای دم کردم تا تو لبی تر بکنی
پیش من بنشینی خستگی در بکنی
خانه ام ویران است خانه ات آباد عشق
من تو را میخواهم هر چه باداباد عشق
زلف های مشکی چشم های میشی
با تو روشن شد این کلبه ی درویشی
خانه ام ویران است خانه ات آباد عشق
من تو را میخواهم هر چه باداباد عشق
زلف های مشکی چشم های میشی
با تو روشن شد این کلبه ی درویشی
.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
ارسال نظر